من و حرفهام

یه کم حرف بیخود

من و حرفهام

یه کم حرف بیخود

این قدر دلم میخواد از این جایی که درس میخونم و بهش میگند دانشگاه علوم تحقیقات  بد بگم که نگو ولی یه چیزی باعث میشه نصف حرفهام را نزنم نصفش را هم سانسوری بزنم )سانسوری یعنی یه چیزی تو مایه ای سانسور کردن فحش هایی که دلم میخواد به عده ای از استادها بدهم

 

جایی که من درس میخونم حدود ۱۰ کیلومتر با شهر فاصله داره کنار یه روستاست که اگر اسمش را بنویسم معروف میشه و چون اصولا از شهرت خوشم نمیاد!!!بنا به قول یکی از کارکنان دانشگاه که از اهالی اونجاست بهش میگم پاریس کوچولو .این پاریس کوچولو چیزی به جز یه سوپر مارکت نداره که اون هم بیسکویت های گندمین ۱۰۰ سال پیش را میفروشه

بچه ها میگویند باید خودت را با شرایط وفق بدهی ولی واقعا من یه نفرنمیتونم ....بعد از پاریس کوچولو نوبت به جایی میرسه که همون اسم دانشگاه روش هست و تنها چیزی که داره یک بوفه فکسنی  که به جز اب میوه و پفک چیز دیگری ندارد ویک سلف که از قضای روزگار دقیقا شبیه به بقیه سلف های دانشگاه هاست (تنها چیز مشترک دانشگاه ما با بقیه دانشگاه ها در همین سلف است)....

بعد از سلف و بوفه نوبت به خوابگاه ها میرسد که شکر خدا داره یواش یواش خوب میشه البته از خواهران خوب شده و از برادران هنوز به وضع سابق هست .البته تا یادم نرفته بگم که حدود یک ماه اسکان موقت پسران ،سلف خواهران بود ...

رشته من فناوری اطلاعات هست .بچه خوابگاه هم هستم .کلی برنامه هم واسه نوشتن دارم .اما دریغ از یه دونه کارگاه که بخوام برم توشو برنامه هام را بنویسم .تنها کارگاهی هم وجود داره مال همون کلاسهای کرگاه عمومی هست و..بقیه اش بماند

خوب نوبت میرسه به وضع ارتباطی ما با دنیای خارج .که ما برای ارتباط دقیقا از روش سرخ پوست ها استفاده میکردیم تا هفته گذشته چون نه موبایل خط میده (در حد صفر هست خط دادن همراه)..نه کافی نتی وجود داره ...نه تلفن عمومی .البته زیاده روی نکنم .تلفن عمومی وجود داره اما تنها با دبیت کارت میشه تلفن کرد و با کارت های معمولی نمیشه تماس گرفت .......

فکر میکنم دیگه زیادی غم و غصه هام را گفتم .خودم نصف شبی به حال خودم گریه ام گرفت .........

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
فردان جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:48 ب.ظ http://aber.blogsky.com/

ازم دلخور نشو ولی میشه بگی چرا هنوز انجا هستی؟

تینا وامین جمعه 10 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 10:50 ب.ظ http://www.zolaleeshgh.blogfa.com

مگه میشه یه پرنده بمونه بی اب و دونه مگه میشه که قناری توی بغض اواز بخونه
اگه تو بری ز پیشم من همون قناری میشم که تو بغض و گریه هاشم دیگه میخوام با تو باشم
مگه میشه که ستاره توی اسمون نباشه یا گلی به خاطراتم عطر یادتو نپاشه
اگه تو بری زپیشم من همون ستاره میشم که تو هفت تا اسمونم نمیخوام بی تو بمونم
مگه میشه ماهی ها رو بگیریم از اب چشمه یا گلای باغ عشق و بذاریم یه عمری تشنه
اگه تو بری زپیشم من همون ماهی میشم که بدون اب دریا میمیرم بی کس و تنها
مگه میشه گلدوناروبذاریم تو حسرت خاک یا شب قشنگ عاشق بمونه بی نور مهتاب
اگه تو بری ز پیشم من همون گلدون میشم که واسه یه قطره اب میکشم حسرت توی مهتاب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد